Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - براي واکاوي در ارتباط با پديده مد و مدگرايي و بروز و ظهور آن در ايران، با احمد نادري، مردم‌شناس و مدير گروه انسان‌شناسي دانشگاه تهران به گفت‌وگو پرداخته‌ايم.
به گزارش مشرق، مد، واژه نام‌آشنايي است که در جامعه امروزه از آن بسيار استفاده مي‌شود. در نگاه خرد، مد را مي‌توان به نوع پوشاک مصرفي افراد تقليل داد؛ اما درواقع پديده‌اي است که در همه بخش‌هاي زندگي نفوذ کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

نوع راه رفتن، صحبت کردن، غذاخوردن، لباس پوشيدن و به طور کلي همه بخش‌هاي سبک زندگي تحت نفوذ پديده‌اي به نام مد بوده است که موجب تغيير شيوه‌ زندگي در مدت زمان کوتاه يا بلند مي‌شود. براي واکاوي در ارتباط با پديده مد و مدگرايي و بروز و ظهور آن در ايران، با احمد نادري، مردم‌شناس و مدير گروه انسان‌شناسي دانشگاه تهران به گفت‌وگو پرداخته‌ايم.
تعاريف بسياري از مد وجود دارد. براي واکاوي اين امر که مد چه پديده اي است، ريشه‌شناسي‌اي از اين واژه در منظر علوم اجتماعي ارائه دهيد.
در مورد ريشه‌شناسي کلمه مد، بايد گفت آنچه امروزه در فارسي به آن مد گفته مي‌شود، ريشه در يک واژه لاتين به نام «فشن» داشته که هم در آلمان و هم در فرانسه کاربرد دارد. در ايران نيز از خود واژه فشن استفاده مي‌شود. فشن را در فارسي مي‌توانيم نوعي راه و روش و شيوه تعريف کنيم. در علوم اجتماعي، اساسا به رفتارهايي که اولا نوظهور هستند و ثانيا دائما در حال تغييرند و خاصيت تغييرشوندگي دارند مد اطلاق مي‌شود. در علوم اجتماعي، اين نوظهور بودن در اصطلاح به معني نرسيدن به يک مرحله تثبيت‌شدگي و نهادينه نشدن است. تبيين پديده مد در جامعه‌شناسي از نگاه جرج زيمل، جامعه‌شناس آلماني سرچشمه مي‌گيرد که دغدغه‌اش پي بردن به پشت‌پرده رفتارهايي بود که هنوز به مرحله نهادينه‌شدگي نرسيده بودند. زيمل نوعي تناقض و تضاد را در پديده مد مشخص مي‌کند. در مد از يک طرف بحث تمايز و از طرف ديگر بحث هم‌رنگي و هم‌نوايي مطرح است. زيمل معتقد است انسان مدرن در تضادي قرار دارد که از يک‌سو مي‌خواهد از ديگران متمايز باشد؛ چرا که فردگرايي معيار انسان مدرن بوده و در آن فرد مبدا است و از سوي ديگر انسان مدرني که مي‌خواهد خود را متمايز کند، تمايل دارد به طور همزمان با جامعه نوعي هم‌نوايي داشته باشد؛ يعني با گروه‌ها يا دسته‌هايي در جامعه يا با کل جامعه هم‌نوايي نشان دهد. بر همين اساسا تمايز و تقليد در يک فرد به طور همزمان حضور دارد.
اين سوال مطرح مي‌شود که چرا اين تقليد صورت مي‌گيرد؟ زماني که فردگرايي محور است، علت اين است که وقتي يک قشر مرجع است، چشم‌ها به سمت آنهاست و مورد تقليد قرار مي‌گيرند. در واقع وقتي تقليد صورت مي‌گيرد، نوعي يکدست‌سازي انجام مي‌شود و همه به سمت آن مي‌روند. تمايز يک ارزش در جامعه مدرن براي انسان مدرن است. اما اين مد فراگير مي‌شود و چون رفتار تکرار شونده است اين مد بعد از مدتي از کار مي‌افتد و ديگر کارکردي ندارد و مدهاي جديدي مي‌آيند. مدها به صورت موج هستند. چه‌بسا مدها به صورت چرخه نيز تکرار شوند.
مد و به تعبيري همان فشن را چه کساني طرح‌ريزي مي‌کنند و آن را در سطح جوامع گسترش مي‌دهند؟
مد، آنچنان که زيمل هم بحث مي‌کند از طبقات اجتماعي و اقتصادي بالادستي يعني طبقه‌ «هاي کلاس» مطرح و ساخته شده و کم کم فراگير و در کل جامعه پخش مي‌شود. طبقات بالا که مد را مي‌سازند نگاه اصلي‌شان اين است که مي‌خواهند خود را متمايز از ديگران در جامعه نشان دهند. اين ديگران مي‌توانند طبقه متوسط يا پايين باشند. در يک پروسه متناقض اين طبقه متوسط و پايين شروع به تقليد از همان طبقه بالا مي‌کنند.
بايد بين‌ سه طبقه (بالا، متوسط و پايين) وجود داشته باشد که مد بتواند تسري پيدا کند. مد توسط نظام تبادل نمادين که رسانه‌ها جزء ويژه آنها هستند، فرافکني مي‌شود. در جامعه‌شناسي کلاسيک، جامعه از پنج نهاد «اقتصاد، مذهب، سياست، آموزش و خانواده» تشکيل شده است. در رويکردهاي متاخر دو نهاد يعني نهاد «رسانه» و «ورزش» به نهادهاي قبلي اضافه شده است. اساسا مد توسط اين دو نهاد در حال تبليغ است. در نهاد رسانه و ورزش ما با پديده‌اي به اسم سلبريتي‌ها و فرهنگ آنها مواجه هستيم. سلبريتي‌ها از ديد صاحبان سرمايه‌داري آدم‌هاي تراز سرمايه‌داري مدرن هستند. جامعه تراز از ديد سرمايه‌داري سلبريتي‌ها و فرهنگ آنها هستند. سلبريتي‌ها در خدمت جامعه سرمايه‌داري هستند. در اين راستا سلبريتي تبديل به يک نماد مي‌شود. وقتي نماد شدند، رسانه‌ها به طور مداوم اين افراد را به خورد مردم مي‌دهند. زندگي سلبريتي مرجع مي‌شود و چون مردم به آنها نگاه مي‌کنند، اين نگاه اساسا تقليد را به همراه دارد. از نگاه سلبريتي‌ها مردم، افراد باکلاس در جامعه هستند و براي اينکه آنها نيز باکلاس شوند، تلاش مي‌کنند خود را شبيه آنها کنند.نکته حائز اهميت در مد، منطق اقتصادي پشت آن است که نبايد فراموش شود. بيشتر بحث گروه‌هاي چپ جامعه‌شناسي در ارتباط با منطق اقتصادي مد است. پشت مد يک منطق اقتصادي قرار دارد. چپ‌هاي جديد و حتي بودريارد در کتاب جامعه مصرفي خود به اين حوزه پرداخته‌اند. کمپاني‌هايي که صاحب قدرت و ثروتند مدها را به وجود مي‌آورند. اين کمپاني‌ها غالبا متعلق به طبقات بالادستي هستند که مدها را ايجاد مي‌کنند. وقتي چند برند مد مي‌شود و همه مي‌خواهند آن را خريداري کنند، بر اين اساس‌، سرمايه بسياري به گردش درمي‌آيد. سرمايه‌داري مدرن با منطق يکدست ساز جهاني‌سازي، در پشت خود، در حال انباشت سرمايه است.
مد شامل همه ارکان زندگي مي‌شود. مد نوعي سبک‌زدگي را مي‌آفريند که در منطق سرمايه‌داري مدرن و جامعه مصرفي در حال حرکت است. جامعه سرمايه‌داري که جامعه مصرفي معلول آن است با منطق جهاني‌شدن، کشورهاي مرکزي آمريکا در درجه اول و کشورهاي اروپايي در درجه دوم، مد را به همه دنيا فرافکني مي‌کنند.
مدگرايي و پيروي از مد در جامعه را بايد امري منفي يا مثبت اطلاق کرد؟
دو نوع نگاه به مد در غرب وجود دارد؛ نگاه اول ديد مثبت به مد است. اوج نگاه به اين امر در کار پارسنز نمايان است که کل جامعه‌شناسي او در آمريکا، براي توجيه سرمايه‌داري آمريکايي است. نگاه ديگر، انتقادي است که از مکتب فرانکفورت و پيشينه مارکس، گرفته مي‌شود. از اين منظر، مد يک پديده منفي است. نگاه آنها اين است که رسانه‌هاي ارتباط جمعي اساسا جامعه را تخدير مي‌کنند. سرمايه‌داري مدرن، مردم را تبديل به موجودات احمقي کرده است که با تزريق سازوکارهاي سرمايه‌داري به او، راه نقد را از وي گرفته‌اند. در سرمايه‌داري براي طبقات پايين و کارگري هم يکسري انتفاعاتي در نظر گرفته شده است که فقط شکم آنها سير مي‌شود. اين امر باعث شده آنها هم نتوانند انتقاد کنند. در سرمايه‌داري يکسري انتخاب به افراد داده مي‌شود؛ افراد فکر مي‌کنند و به تعبير آدورنو دچار توهم آزادي هستند. در حالي که جامعه سرمايه‌داري اصلا آزاد نيست و به شدت جامعه‌اي توتاليتر و استبدادي و به تعبير آنان تک‌ساحتي است. در واقع سرمايه‌داري 100 انتخاب را به افراد جامعه مي‌دهد که آنها حتما بايد بين اين 100 گزينه يکي را انتخاب کنند. بر اين اساس هيچ آزادي‌اي در جامعه مدرن و سرمايه‌داري وجود ندارد؛ چرا که افراد بايد از بين مواردي که خود سرمايه‌داري در نظر گرفته است دست به انتخاب بزنند.
نگاه من به پديده مد نيز شبيه نگاه دوم و انتقادي است؛ چراکه عقيده دارم مد کارکردهايي دارد که اين کارکردها در خدمت همان طبقه سرمايه‌داري است که آن را به کل دنيا تسري مي‌دهند.
تاريخچه نگاه به مدگرايي و به طور کلي بهره‌گيري از مد در سازوکارهاي زندگي در کشورمان را از چه زماني مي‌توانيم تعريف کنيم؟ البته ما در دوره‌هاي مختلف تاريخ، شاهد حضور افراد بيگانه و خارجي زيادي در کشورمان بوده‌ايم، از اين رو بروز و ظهور پديده مد در کشورمان به چه شکلي بوده است؟
در ارتباط با جامعه ايران، بايد زمان شاه و پهلوي دوم را که در آن پديده مدهاي آمريکايي که از غرب وارد مي‌شود در نظر داشته باشيد. اين مدها حداقل براي طبقه بالاي جامعه و متوسط بوده است و طبقه پايين نيز اصلا در طبقه‌بندي آن به حساب نمي‌آمدند. بر همين اساس اين طبقه درگير امر مدگرايي نبوده است. بعد از انقلاب پديده مدگرايي و نگاه به غرب به واسطه‌ ضدامپرياليستي‌بودن انقلاب و پديده جمهوري اسلامي که قبلا بيشتر در جامعه ملموس بود، متوقف شد. در زمان جنگ نيز اين نگاه کمتر بود. اما بعد از جنگ و اواخر دهه 60 پديده مدگرايي با نگاه آمريکايي و غرب‌گرايي که آمريکا در مرکز آن بود، رواج يافت و حتي شروع به تسري در طبقات پايين نيز کرد. در زمان جنگ و اوايل دولت سازندگي، طبقه بالا و بخشي از طبقه متوسط نگاه مدگرايانه داشتند. اما از اوايل دهه 70 نگاه به سمت مدگرايي بيشتر شد. علت آن را قبل از هر چيزي در سياست‌هاي نئوليبرال و شخص دولت کارگزاران مي‌دانم. نگاه در دولت کاملا غربي بود؛ بر اين مبنا که اگر ما به صندوق جهاني و نهادهاي غربي و سازمان تجارت جهاني وصل شويم، اساسا توسعه پيدا کرده‌ايم. دولت سازندگي يک دولت توسعه اقتصادي بود.
سياست‌هاي مرکز-پيراموني در اين دولت شروع شد. ما نمي‌توانيم وقتي اقتصاد را به سمت سرمايه‌داري مي‌بريم بگوييم فرهنگ ما از آن مصون مي‌ماند. نمي‌توانيم بگوييم مثلا من سرمايه‌داري را در اقتصاد مي‌پذيرم اما در بخش فرهنگي، ارزش‌هاي مذهبي و در بخش اجتماعي همان نهادهاي سنتي خودمان را حفظ مي‌کنم. وقتي سيستم اقتصادي ما مبتني بر سرمايه‌داري شود، اين سيستم همه بخش‌هاي ديگر را هم درگير مي‌کند؛ از حوزه سياسي، اجتماعي، فرهنگي گرفته تا حوزه‌هاي شخصي افراد. نگاه دولت کارگزاران اين گونه بود که ما ليبراليسم اقتصادي را مي‌آوريم اما بقيه حوزه‌ها دست خودمان است. اين اشتباهي بود که شاه نيز مرتکب شد. ثروت‌هاي نفتي دهه 1350 شمسي که در اثر جنگ سوم اعراب و اسرائيل (جنگ 1973) به ايران سرازير شد، سبک زندگي را در ايران عوض کرد. شاه با آن پول در پي ساخت طبقه متوسطي بود که از لحاظ نظري و عملي با سياست‌هايش همراه و پشتيبانش باشند؛ چرا که در آن دوره طبقه پايين و حتي متوسط تحت نفوذ روحانيت و مذهبي‌ها بودند. اما درست برعکس آن شد. وقتي شما به يک عده آدم بگوييد از آزادي‌هاي اقتصادي و اجتماعي برخورداريد؛ يعني مي‌توانيد هر کاري در جامعه انجام بدهيد اما فقط نبايد شاه را نقد کنيد.
اين سيستم ديکتاتوري است و در جريان انقلاب اسلامي همين طبقه‌اي که شاه ساخته بود عليه شاه قيام کرد؛ چرا اين اتفاق افتاد؟ علت اصلي اين بود که وقتي آزادي‌هاي اجتماعي و سبک زندگي جديدي به افراد داده شده و آزادي‌هاي سياسي از آنها گرفته شود اساسا همان طبقه عليه آن مي‌شود، چون از نظر منطقي و براساس نظريه مالينوفسکي، نيازهاي اوليه و ثانويه در انسان وجود دارد. وقتي نيازهاي اوليه برطرف شد آنگاه نيازهاي ثانويه نيز مطرح مي‌شود. وقتي فرد سرپناه، خوراک و امور جنسي‌اش برآورده شد، به فکر آزادي‌هاي ديگر مي‌افتد. بر همين اساس اينها در يک پروسه متناقض، آب به آسياب انقلاب مي‌ريزد.
در دوره سازندگي، دولتمردان با نگاه نئوليبرال شروع به ساختن نوعي طبقه متوسط کردند. اين طبقه متوسط در پروسه مدگرايي و با منطق آن، از يک قشر حکومتي و دولتي شروع شد؛ با سخنراني مشهور آقاي رفسنجاني در نماز جمعه در اوايل دهه 70 که مطرح کرد: زمان ساده‌ زيستي ديگر به سرآمده است و مسئولان بايد در شأن مسئول جمهوري اسلامي برخورد کنند. اين يعني افراد به سمت زندگي‌هاي اعياني بروند و قشر حکومتي‌اي که اصطلاحا قشر طبقه بالا محسوب مي‌شدند، براي قشرهاي ديگر الگو شدند. اتفاقي که در زمان جمهوري اسلامي افتاد و اين اتفاق در زمان شاه نيفتاد، اين بود که طبقه کارگر نيز شروع به تقليد کردن از ديگر طبقه‌ها در جامعه کرد. در دولت بعد از سازندگي، يعني در دولت اصلاحات نگاه مدگرايي و نگاه به غرب شديد شد. در دولت احمدي‌نژاد هم ديگر امکان جلوي آن را گرفتن وجود نداشت، کمااينکه در دولت دوم احمدي‌نژاد نيز نگاه هم از نظر اقتصادي و هم از نظر فرهنگي و اجتماعي نزديک به ليبرال بود. اکنون نيز دولت دوازدهم ادامه‌دهنده دولت کارگزاران است و ديدگاه‌هاي همان دوره پياده مي‌شود. در اينجا پديده مدگرايي شديدتر مي‌شود.
يکي از زيرمجموعه‌هاي مد، مدل شدن و در اصطلاح مدلينگ‌ بودن افراد در جامعه است. اين مدلينگ‌ها چه در زنان و چه در مردان ويژگي‌هاي خاص خود را (اندام و چهره و سبک آرايش‌) دارند. کشور ما با توجه به شرايط ديني‌اي که دارد چگونه اين مدلينگ بودن را بايد در خود هضم کند و سازوکارهايش در يک کشور اسلامي چيست؟
مساله مدلينگ در ادامه مد و پديده غربي است که از مرکزي به نام اروپا و آمريکا مطرح مي‌شود. در همه کشورهاي اسلامي، مالزي و شرق آسيا و عربستان هم وجود دارد و کشور ما هم از اين امر مصون نمانده است. سلبريتي‌ها نماد آنها هستند. نظام تبادل نمادين وقتي سلبريتي‌ها را مي‌سازد و به خورد مردم مي‌دهد، اين سلبريتي‌ها مشخصه‌هايي دارند. سلبريتي‌هاي خانم در مرکز هاليوود و اروپا اساسا آدم‌هاي باريک اندام، موبلند و چشم آبي با رفتارهاي خاصي هستند و اصطلاحا در مدلينگ، مغرور و بي‌اعتنايند. اين افراد مرجع مي‌شوند. ما در علوم اجتماعي مي‌گوييم در غرب و آمريکا يک انقلاب جنسيتي در 1920 اتفاق افتاد و اين انقلاب موج فمينيستي را آزاد کرد.
اين انقلاب يک حرکت از عصر ويکتوريايي به آمريکايي شدن است. عصر ملکه ويکتوريايي که تقريبا يک قرن سابقه داشت، سياست‌هاي فرهنگي آن دوره در روند مدرنيته دنياي جديد پاسخگو نبود. در سرمايه‌داري متاخر زنان نيز بايد با موج جديد پيش مي‌آمدند. يعني مشخصه‌هاي زنان ويکتوريايي که شخصيت خاصي داشتند؛ يعني مشروب نمي‌نوشيدند، سيگار نمي‌کشيدند، با مردان قاطي نمي‌شدند، اهل خانواده بودند، حداقل دو يا سه فرزند داشتند و... بايد به سمتي مي‌رفت که زنان نيز در فرآيند سرمايه‌داري قرار مي‌گرفتند. مساله کشيدن سيگار و خوردن مشروب زنان نبود، مساله فروش بيشتر سرمايه‌داري بود که براي شموليت بيشتر فروش بايد همه افراد در جامعه را در اين امر درگير مي‌کردند. براي اين کار، سلبريتي‌هايي ساختند که در آن زمان به آنها فلپر مي‌گفتند. اين فلپرها زناني بودند که موهاي خود را مردانه کوتاه مي‌کردند، با مردان به مشروب‌خانه مي‌رفتند و مشروب مي‌خوردند. اين قصه با فروپاشي نهاد خانواده نيز همراه بود. زني که مي‌خواهد مانند فلپر باشد ديگر زايمان نمي‌کند؛ چرا که زايمان اندامش را خراب مي‌کند. يعني‌ بچه داشتن ديگر ارزش محسوب نمي‌شد.
همين پديده در باربي بازتوليد مي‌شود و در شکل متاخر در هنرپيشه‌هاي هاليوود قابل‌بازيابي است. آنجلينا جولي پير شده است منتها هنوز هزينه مي‌کند تا جوان بماند. آنان رحم اجاره‌اي مي‌گيرند تا بچه برايشان به دنيا بياورند تا اندام خودشان به هم نريزد. مدلينگ هم در اين معنا است. آدم‌ها باربي و لاغرند و اساسا معيار و تراز براي کل دنيا هستند. در ايران هم هنرپيشه‌هاي ايراني نگاه به هاليوود دارند و مردم هم نگاه به هنرپيشه‌ها مي‌کنند.
اين مدلينگ اسلامي که توسط وزارت کشور و ارشاد برگزار شد، درواقع راهکاري براي حفظ مدلينگ در چارچوب اسلامي بود؟
مدلينگ اسلامي از نظر من مفهومي همچون «شراب اسلامي» است. شراب در ذات خود حرام است. نمي‌توانيم بگوييم اين نوشيدني اسلامي است. مدلينگ نيز ذاتا غربي است. مدل يک زن تراز غربي است که ويژگي‌هاي خاص و رفتار خاص خودش را دارد. چگونه مي‌توان آن را اسلامي کرد؟ در اسلام فرزندآوري ارزش و خانواده مهم است. وقتي زن مدل شود چگونه مي‌تواند تشکيل خانواده بدهد و فرزند به دنيا بياورد. در وزارت کشور ما شوهايي مثلا اسلامي داريم که درواقع مانند همان شراب است. اين امر نمي‌تواند اسلامي باشد.
خواسته يا ناخواسته با مدلينگ‌ها در کشورمان مواجه هستيم. بستر و سازوکار مناسب براي مدلينگ بودن از نظر شما چگونه است؟
راهکار اين نيست که وزارت ارشاد و نهادهاي انقلابي که در اين پروسه قرار گرفته‌اند سلبريتي‌ها را تقويت و بيان کنند که در غرب مدل‌ها بي‌حجابند اما ما چون مدل‌هايمان باحجاب هستند پس مدلينگ اسلامي داريم. با اين منطق پيش برويم، در بن‌بست هستيم. بايد مدلينگ را عوض کنيم. منتها اين مدلينگ فردگرا با محوريت تن نبايد باشد. محوريت تن را بايد حذف کنيم. مدلينگ بايد بومي باشد. مبناي آن ذهني و ارزشي است و در بعد عيني هم بايد مشخص کرد مدل چه کسي بايد باشد. تراز زنان کشور چه کساني هستند؟ زني که همسر خوبي است‌ و با حفظ اصول در اجتماع پررنگ است و نرمال زندگي مي‌کند. اين مدل را بايد بسازيم. آيا نهاد رسانه و ورزش ما توانسته اين مدل را بسازد. پيشنهاد بنده خروج از اين مدلينگ با نگاه به سلبريتي‌هاي بازيگران، خوانندگان و ورزشکاران و رفتن به سراغ مدلينگ بومي است. بايد آن مدل را عرضه کنيم. صدا و سيماي ما تا به حال چند مدل اين‌گونه ساخته است؟ رسانه ما با همان منطق مدلينگ غربي براي مدل‌سازي در رسانه افرادي را انتخاب مي‌کند که آنها هم باربي هستند و همان مشخصه‌هاي مدلينگ غربي را دارند. اين مدل‌سازي چون با همان منطق غربي است، يک روزي اخباري از آن فرد منتشر مي‌شود که متناسب‌ با فرهنگ ما نيست و اين نتيجه همان سياست‌هاي غلط است که مديران از آن استفاده مي‌کنند و دست آخر زماني هم افشا مي‌شود.
ما فکر مي‌کنيم با نهادهاي نظارتي مانند نيروي انتظامي مي‌توانيم جلوي اين پديده را بگيريم. اما سرچشمه اصلي درگير اين پديده است. وقتي نظام تبادل نمادين و سياستمداران و رسانه‌ها در اختيار اين پديده هستند و صفر و تا صد اين امر در دست نهادهاي داخلي است مگر مي‌توان سياست‌هاي بازدارنده براي آن اعمال کرد؟
وقتي رسانه ما خود بزرگ‌ترين مرجع براي تبليغ مد و مدگرايي و زندگي آرماني است، چگونه مي‌توان مدهايي را که متناسب با فرهنگ و بومي کشور است، اشاعه داد؟
اين پديده از خودبيگانگي و ضعف مديران فرهنگي ما و نوعي پز روشنفکري است. در هيچ دوره‌اي هم مدير فرهنگي مناسبي نداشته‌ايم. اين افراد اعتقاد دارند اگر به آن سمت بروند باکلاس محسوب مي‌شوند. متاسفانه اين آدم‌ها در مقام تصميم‌گيري هستند. وقتي فيلم مي‌سازند با همان پز روشنفکري مي‌سازند. وقتي مي‌خواهد به فيلم مجوز بدهند به فيلم‌هايي مجوز مي‌دهند که مرعوب است و همان پز روشنفکري را بيان مي‌کند. اين افراد به گفتمان بومي اعتقادي ندارند. تا وقتي اين مديران وجود دارند بايد اوضاع خراب‌تر از اين نيز باشد. الگوهايي که صداوسيما مي‌سازد، افراد با خانه و ماشين‌هاي آنچناني است و اين نوع تيپ‌ها را فرافکني مي‌کند. در اين وضعيت، جامعه دچار آنومي مي‌شود. متاسفانه هم‌اکنون کارکرد رسانه ملي، آنوميک کردن جامعه است‌. سينماي کشور هم به همين شکل است.
منبع:فرهيختگان

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۰۱۷۳۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نمایش‌های بدون سلبریتی شگفت‌انگیز هستند/تئاتر باید تماشاگر را به چالش بکشد

به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، نمایش «اسب قاتلین» از ۱۹ فروردین تا ۳۱ اردیبهشت ساعت ۱۹ در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است. فرزاد پریدار، این روز‌ها در نمایش «اسب قاتلین» نقش کشیش یا مانوس را بازی می‌کند.

پریدار درباره تجربه حضورش در «اسب قاتلین» به خبرنگار آنا گفت: در نسخه اصلی نمایشنامه؛ کشیشی به نام مانوس به واسطه طمع، خودش را به شیطان می‌فروشد. ولی در اجرای ما به صلاحدید کارگردان، مانوس در واقع فردی کلاهبردار است که خود را به جای کشیش جا زده است و این کار من را به عنوان بازیگر دچار چالش می‌کند، چون درواقع باید دو نقش بازی کنم، ولی وجه تمایر نقش من نسبت به بقیه نقش‌ها این است که یک تیپ را بازی می‌کنم و از آن‌جایی که من ذاتاً بازیگر تیپیکال هستم این نقش برایم جذاب است.

او ادامه داد: تماشاگر در نمایش «اسب قاتلین» با اعجاز نور، صدا و قاب‌های زیبایی روبرو می‌شود. وجه تمایز نمایش «اسب قاتلین» نسبت به نمایش‌های دیگر تغییر صحنه است، صحنه‌ها خیلی سریع و در تاریکی مطلق از این رو به آن رو می‌شوند و واقعا چیزی شبیه شعبده بازی اتفاق می‌افتد.

پریداربه اهمیت نوردر این نمایش اشاره کرد و گفت: محمد هاشم زاده کارگردانی است که کار با نور را خیلی خوب می‌فهمد و در این نمایش هم به بهترین شکل از نوراستفاده کرده و در واقع نور جزئی از بازی و بازیگر‌های اصلی این نمایش است.


او با اشاره به این‌که نمایش «اسب قاتلین» روایت خطی ندارد توضیح داد: همین موضوع باعث می‌شود تماشاگر وقتی به خانه می‌رود هم ذهنش درگیر این نمایش می‌ماند، پازل‌ها را کنار هم می‌چیند و از کشف‌های جدیدش لذت میبرد. این به چالش کشیدن فکر تماشاگر به نظر من بسیار جالب است و خیلی از مخاطبان به ما گفتند یا برایمان نوشته‌اند که این نمایش را باید چند بار دید.

این هنرمند شیرازی اجرا در تهران را برای کسانی که از استان‌ها و شهرستان‌های دیگر می‌آیند رویدادی بزرگ ارزیابی کرد و افزود: به هر حال تهران پایتخت است و هنرمندان بهتر دیده می‌شوند. مخاطبینی که در پایتخت تئاتر می‌بینند حرفه‌ای‌تر هستند، چون تئاتر‌های مختلف ازشهر‌های ایران و حتی خارج از کشور دیده اند و برای بازیگر اجرا در مقابل مخاطبی که تئاتر را می‌شناسد خیلی ارزشمند است و باعث می‌شود که بیشتر تلاش کند و در نتیجه اجرای با کیفیت تری ارائه کند.

پریدار افزود: ما هیچ سلبریتی نداریم، ولی نمایش اسب قاتلین در چهل و یکمین جشنواره تئاتر فجر بیشتر جوایز را کسب کرد. متاسفانه بعضی اوقات، فقط حضور سلبریتی برای مخاطبین اهمیت دارد و خیلی‌ها به تماشای آثاری که چهره‌های شناخته شده ندارد نمی‌روند، درحالی که حضور یک بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون و تئاتر؛ به تنهایی تضمین خوب بودن آن اثر نیست و همچنین ممکن است تماشای نمایشی که هیچ چهره‌ای ندارد، تماشاگر را شگفت زده کند.

این بازیگر، حضور هنرمندان شهر‌های دیگر در تهران را در ارتقا سطح تئاتر کشور بسیار موثر دانست و گفت: در تهران سطح رقابت از سایر استان‌ها بالاتر است و وقتی هنرمندان شهر‌های دیگر برای اجرا به تهران می‌آیند سعی می‌کنند به بهترین خودشان تبدیل شوند و این انگیزه‌ای است که بازیگر، تلاش کند از لحاظ تجربه اجرا ومطالعه و سواد کاری؛ سطح خود را ارتقا بدهد و از مسئولین و دست‌اندرکاران حوزه نمایش درخواست می‌کنم از پتانسیل شهرستان‌ها بیشتر استفاده کنند.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • عبور از نگاه سنتی به رسانه با پدیده‌ دانشجو ـ خبرنگار
  • آمادگی گروه معماری دانشگاه آزاد برای طراحی ساخت ۵۰ هزار واحد مسکن
  • آمادگی گروه معماری دانشگاه آزاد برای طراحی ساخت ۵۰ هزار مسکن کارکنان و اساتید
  • دانشگاه خودباوری را در جامعه به منصه ظهور برساند
  • دانشگاه با فرهنگ‌سازی در جامعه خودباوری را به منصه ظهور برساند
  • تهران و قم میزبان همایش دین‌، فرهنگ و رسانه‌های نوین شدند
  • افراد حاکم بر تلویزیون سرمایه‌ها را از بین بردند/ گفتگو
  • سی‌وچهار دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در یک نگاه
  • لیست جامعه اسلامی مهندسین برای دور دوم انتخابات مجلس در تهران
  • نمایش‌های بدون سلبریتی شگفت‌انگیز هستند/تئاتر باید تماشاگر را به چالش بکشد